معرفی وبلاگ
خسرو قاسمی khosroo-ghasemi همه جای ایران سرای من است چه نیک وچه بدازبرای من است 09123167760
دسته
لینک یاران و دوستان
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 56816
تعداد نوشته ها : 41
تعداد نظرات : 13
Rss
طراح قالب
GraphistThem245

با سلام به اصحاب رسانه ها

مسئو لین طرح هدفمند کردن کردن یارانه ها در وزارتخانه های مربوطه در حال حاضر در طول روز مردم را نسبت به اهداف این طرح و نحوه آشنایی و اجرای طرح آشنا میکنند که تشکر می شود . اما اگر این مقاله به رویت مدیران و مسئولین روزنامه ها برسد خواهش می شود که تا امروز هر آنچه تصمیم گیری شده و قیمت ها مشخص شده است در روز نامه و طی انتشار ویژه نامه اطلاعات و اخبار را چاپ و به عنوان یک منبع اطلاعات در اختیار مردم عزیز قرار گیرد خوب تر است چرا که بسیاری از مردم از برخی اطلاعات تا به امروز بی اطلاع می باشند زیرا که همگان به دلیل مشغلات از همه اطلاعات با خبر نیستند .

با تشکراز مدیران مسئول اصحاب رسانه ها

دسته ها : نقد و بررسی
1389/9/30 12:13 صبح

به نام خدای هستی بخش

==============

 

بیا تا قدر همدیگر بدانیم

که تا نا گه ز یکدیگر نمانیم

کریمان جان فدای دوست کردند

سگی بگذار ما هم مرد مانیم

فسون قل اعوذ و قل هو الله

چرا در عشق همدیگر نخوانیم؟

غرضها تیره دارد دوستی را

غرضها را چرا از دل نرانیم؟

گهی خوشدل شوی از من که میرم

چرا مرده پرست و خصم جانیم؟

چو بعد مرگ خواهی آشتی کرد

همه عمر از غمت در امتحانیم

کنون پندار مردم ؛ آشتی کن

که در تسلیم ؛ ما چون مردگانیم

چو بر گورم بخواهی بوسه دادن

رخم را بوسه ده که اکنون همانیم

انسان وقتی به آن درجه از کمال برسد و بداند ؛که برترین موجود هستی است و خداوند متعال پس از خلقت آدمیان بر خود اینگونه خواند که

فتبارک الله احسن الخالقین

یعنی خلقتی چنین  بزرگ ؛ بدست خالق یزرگی انجام یافته است

پس منطقی است که انسان هر چیز کوچکی را نباید بزرگ بداند و این نشود جز با بزرگی و بزرگ منشی  و فهم و کمال انسان0

 

دسته ها : شعر و اندیشه2
1389/9/16 5:18 بعد از ظهر

 

  

همه هم سن و سالهای من این شعر بسیار زیبا را در دوران دبستان به یاد دارند . می دانم که خیلی ها قسمتی از این شعر دوران کودکی را یا از یاد برده اند و یا فقط چند بیت از آن را در یاد ها دارند .حالا فرصتی دست داده که مروری کنید و یادی از آن ایام کنید و لذت ببرید.

   تقدیم به دوستان 00000000000000000000

 

باز باران

 با ترانه

با گوهر های فراوان

می خورد بر بام خانه

 من به پشت شیشه تنها

ایستاده :

در گذرها

رودها راه اوفتاده.

 شاد و خرم

یک دوسه گنجشک پرگو

باز هر دم

می پرند این سو و آن سو

 می خورد بر شیشه و در

مشت و سیلی

آسمان امروز دیگر

نیست نیلی

 یادم آرد روز باران

 گردش یک روز دیرین

خوب و شیرین

توی جنگل های گیلان:

 کودکی ده ساله بودم

شاد و خرم

نرم و نازک

چست و چابک

 از پرنده

از چرنده

از خزنده

بود جنگل گرم و زنده

 آسمان آبی چو دریا

یک دو ابر اینجا و آنجا

چون دل من

روز روشن

 بوی جنگل تازه و تر

همچو می مستی دهنده

بر درختان می زدی پر

هر کجا زیبا پرنده

 برکه ها آرام و آبی

برگ و گل هر جا نمایان

چتر نیلوفر درخشان

آفتابی

 سنگ ها از آب جسته

از خزه پوشیده تن را

بس وزغ آنجا نشسته

دمبدم در شور و غوغا

 رودخانه

با دوصد زیبا ترانه

زیر پاهای درختان

چرخ می زد ... چرخ می زد همچو مستان

 چشمه ها چون شیشه های آفتابی

 نرم و خوش در جوش و لرزه

 توی آنها سنگ ریزه

سرخ و سبز و زرد و آبی

 با دوپای کودکانه

می پریدم همچو آهو

می دویدم از سر جو

دور می گشتم زخانه

 می پراندم سنگ ریزه

تا دهد بر آب لرزه

بهر چاه و بهر چاله

می شکستم کرده خاله

 می کشانیدم به پایین

شاخه های بیدمشکی

دست من می گشت رنگین

از تمشک سرخ و وحشی

 می شنیدم از پرنده

داستانهای نهانی

از لب باد وزنده

راز های زندگانی

 هرچه می دیدم در آنجا

بود دلکش ، بود زیبا

شاد بودم

می سرودم :

 " روز ! ای روز دلارا !

داده ات خورشید رخشان

این چنین رخسار زیبا

ورنه بودی زشت و بی جان !

 " این درختان

با همه سبزی و خوبی

گو چه می بودند جز پاهای چوبی

گر نبودی مهر رخشان !

 " روز ! ای روز دلارا !

گر دلارایی ست ، از خورشید باشد

ای درخت سبز و زیبا

هرچه زیبایی ست از خورشید باشد ... "

 اندک اندک ، رفته رفته ، ابرها گشتند چیره

آسمان گردیده تیره

بسته شد رخساره خورشید رخشان

ریخت باران ، ریخت باران

 جنگل از باد گریزان

چرخ ها می زد چو دریا

دانه های گرد باران

پهن می گشتند هر جا

 برق چون شمشیر بران

پاره می کرد ابرها را

تندر دیوانه غران

مشت می زد ابرها را

  روی برکه مرغ آبی

از میانه ، از کناره

با شتابی

چرخ می زد بی شماره

 گیسوی سیمین مه را

شانه می زد دست باران

باد ها با فوت خوانا

می نمودندش پریشان

 سبزه در زیر درختان

رفته رفته گشت دریا

توی این دریای جوشان

جنگل وارونه پیدا 

 بس دلارا بود جنگل

به ! چه زیبا بود جنگل

بس ترانه ، بس فسانه

بس فسانه ، بس ترانه

 بس گوارا بود باران

وه! چه زیبا بود باران 

می شنیدم اندر این گوهرفشانی

رازهای جاودانی ،پند های آسمانی

 " بشنو از من کودک من

پیش چشم مرد فردا

زندگانی - خواه تیره ، خواه روشن -

هست زیبا ، هست زیبا ، هست زیبا ! "

عباس نمینی شریف   متخلص به گلچین گیلانی

دسته ها : شعر و اندیشه2
1389/9/14 1:12 بعد از ظهر

مردم شناسی و جامعه شناسی ایرانیان

به نام خداوند جان و خرد           کزاین برتر اندیشه بر نگذرد

  ما ایرانیان با توجه به اینکه دارای پیشینه و تمدن علمی - فرهنگی بسیارغنی درجهان هستی می باشیم وبه نحوی که آثارایرانیان درصنایع و حرف و کشفیات علمی دانشمندان در دنیای قدیم و جنبش علمی عصر حاضر گویای این مدعا است ؛ اما درطول زمان و تطور تاریخی ؛  طبع و سلایق مان آنگونه تغییررا نشان می دهد که از خود می پرسیم که آیا برخی رفتارهای مردمی منطبق با کدام بسترتاریخی ایران قابل انطباق است . آنگونه که علمای متخصص بیان می کنند ؛ طی بررسی های آماری و علمی ؛ ایرانیان با توجه به طبقات مختلف اجتماعی و شئونات زندگی ؛ خود را برروی سه بسترفرهنگی قرارداده اند :

 

1 – بستر ملی 2 – بستر دینی ( به معنی عربی) 3 – بستر اروپایی

 

1 – بسترملی و بستر دینی  : قبل ازورود دین مبین اسلام به فلات  ایران ؛ بسترملی محوری ترین بستر تاریخی فرهنگی ایرانیان بوده که با زبان بومی خود ( فارسی ) تکلم داشته و به خطوط میهنی می نوشتند و آداب و سنن ملی را اجرا می کردند.  که پس از ورود اسلام ؛ حیات سیاسی و اجتماعی ایرانیان تحت تأثیرمتون اسلامی قرار گرفت و ایرانیا ن  به عنوان موالی  تا مدت های مدید در دست حکومت های عربی ( خلفای اموی و عباسی )قرارداشتند و حکومت های محلی و حتی حکومت های پراکنده به نام خلیفه بغداد خطبه می خواندند لذا فرهنگ و زبان عربی در ایران قدیم  رایج و مرسوم  گردید ؛ بطوری که ایرانیان خصوصأ دانشمندان و نخبگانی که دردارالخلافه اعراب به کار دیوانی مشغول بودند و برخی نیزازصاحب منصبان عالی به شمار می آمدند ؛ کتب و نوشته ها و آثار قلمی خود را به زبان عربی می نگاشتند ؛که  البته شاید بیشترین علت جذب ایرانیان به فرهنگ عربی و اسلامی شد  همانا دین مبین اسلام بود و هم اینک نیزحروف و کلمات عربی با زبان فارسی عجین شده است و مردم عادی تخصص جدا کردن لغات فارس از عربی را ندارند ؛ و حتی می توان ادعا کرد که ایرانیان و اعراب دراوج شکوفایی اسلام  علوم را به سمت شکوفایی سوق دادند و این درزمانی اتفاق افتاد که اروپا هیچگونه مرکزیت علمی در جهان نداشت . هر چند که خلفای اموی  و عباسی بر ایران عهد ساسانی به بعد  بسیارستم روا داشتند اما به قول شاعرآنچه که موجب تحمل  و رضای مردم می گشت همانا وجود دین مبین و مبارک اسلام بود:

 

گر چه ز جور خلفا سوختیم         زآل علی معرفت آموختیم

 

بنا براین میتوان گفت که اگرچه زبان رسمی ایرانیان فارسی است اما تکلم و نگارش به زبان عربی نیز منبعث ازقرآن و حدیث و علوم اسلامی و منابع قلمی عربی است .واگرچه بسیاری از مردم ایران در عصر حاضر زبان دوم خود را ؛ انگلیسی می دانند اما مشهود است که زبان عربی نیز خود زبان دوم بشمار می آید . علی ایحال ایرانیان فارغ ازهر گونه حواشی سیا سی از تیز هوشی و کنجکاوی خود استفاده کرده زبان عربی و انگلیسی و بسیاری از زبان های جاری دنیا را آموختند و در حال حاضر آنچه که بعد از زبان مهم به نظر می رسد فرهنگ منسوب به صاحبان آن زبان است لذا ایرانیان می باید در حین آموختن زبانهای دنیا در فرهنگ آن ملت جذب نشوند به این معنی که ما ایرانیان علرغم اینکه مسلمان هستیم و به دین خود افتخار داریم اما با دینداری هم می توان فرهنگ اصیل و اصلاح شده در تطور زمان را هم داشته باشیم . ما ایرانیان براین عقیده ایم که آموختن زبان به نحوی باشد که از فرهنگ خود غافل نباشیم و اگر در میادین مختلف اجتماعی پرچم ملی خود را به اهتزازدرمی آوریم ضروری است که از فرهنگ ملی خود نیز دفاع نماییم . تمامی اهل قلم در جهان می دانند که فرهنگ ایرانیان آنقدر پرباراست که هیچ ایرانی نباید ازفرهنگ چندین هزارساله خود عقب بماند .بیان این موضوع  با مثالی مشهود می شود . به عنوان مثال آیا یک فرد انگلیسی را در نظر گرفته اید که وی در کشور دیگری زندگی کند و یا حتی  به عنوان گردشگرموقتأ درکشوردیگری باشد همه می فهمند که او یک انگلیسی است و خود را به فرهنگ بیگانه ملبس نمی کند و این موضوع برای آن انگلیسی آنقدر مهم است که اهمیتش را همه درک می کنند.پس چرا دسته ای از ایرانیان با فرهنگ خود بیگانه می شوند و با هویت اروپایی در جمع حاضر می شوند . این نیز یک نوعی استعمارزدگی پنهان است . آدم گاهی به اتباع کشورهایی مثل هندوستان و یا آفریقا نظر می افکند و می بینند که مردان سیاسی آن کشور ها با لباس های بومی و ملی در میادین جهانی حضور می یابند که البته در دید برخی روشنفکرزده ها خنده دارو مضحک به نظر می آید ؛ اما آیا واقعأ خنده دار است ؛ قطعأ باید گفت نه ؛و  نه تنها مضحک نیست بلکه نشان از یک تمدن غنی است و استعمارنپذیرفتن است و این چیزی است که باید بدانیم و نسبت به آن بیاندیشیم .

بنابراین هویت یک فرد یعنی هویت  فرهنگی و آداب  و سنن یک کشور وهر فرد ی که متعلق به یک کشوری باشد قطعأ نماینده کشورش می باشد و صاحب تمدن آن کشور و نشان از حیات آن کشوراست و لذا نگارنده سعی دارد تا با اینگونه مثالهای روشن ؛اهمیت فرهنگ ایرانی  ایرانی بودن را تبیین و ترسیم نماید.

بسی رنج بردم در این سال سی              عجم زنده کردم بدین پارسی

 

 

2 – بستر اروپایی : اما در خصوص تشبه برخی ایرانیان که متأسفانه تعدادشان هر روزه بیشتر می شود  دلایل متعددی برای آن وجود دارد : آمد و شد های خارجیان در ایران و حضور ایرانیان در خارج ؛از دورترین نقطه تاریخی و  روابط ایران با ممالک اروپایی تا عصر حاضرازجمله :وجود  تفکر استعمار پرتقالی ها و انگلیسی ها ؛  بروز جنگ های جهانی ؛ اعزام های دانشجویی؛ گردشگری اتباع سیاسی در سطوح بالا ؛ فعالین سیاسی ؛ تکنولوزی ؛ اقتصاد جهانی و بسیاری مسایل که موجب شد ایرانیان به خارج از کشورسفرکردند و با تمدن های پیشرفته آشنا شوند درواقع بستری ازعلاقه برای ایرانیان فراهم شد و بیش ازهر چیزشهرهای آباد و پرزرق و برق اروپا و آمریکا بود که اینگونه افراد سعی می کردند مسافر خارج شوند و درمیان هم وطنان خود با زبان بیگا نه تکلم کنند و برای خود یک پرستیژ و شخصیتی جدای ازعرف میهنی داشته باشند و این انتخاب به جدایی برخی ازهم میهنان ما انجامید . در واقع رشد تکنولوژی و اقتصاد ؛ وسایل خروج رابرای بخشی ازمردم فراهم نمود تا آنجاکه پس از انقلاب اسلامی برخی به عنوان مهاجر به کشورهایی سفر کردند که ماهیت آنها دشمنی آشکاربا ایران اسلامی بود . وآن مهاجرین ایرانی؛ خارج از کشوراگر چه در دل غم غربت وطن را ازعمق جان احساس می کنند اما دیگرراه برگشت را برخود سد کرده اند . تضاد و دوگانگی آشکاربرای افرادی است که وطن مألوف و خاک سرخ میهن اسلامی و ملی را فدای احساسات بدون منطق عقلانی کرده اند ؛ و تصور میکنند که توان و یارای زندگی در کنارهم وطن خود را ندارند ؛ این نقص است ؛ این کمال نیست واین استکمال جویی نیست ؛ این نیز نوعی درجازدن و سکون است ؛ آیا این مردم نمی توانستند مسافردیارغربت شوند و بازگردند چرا رفتند و در آنجا ماندند  چرا و چرا؟؟!!

رفتار کسی که تصمیم به هجرت دایم گرفته است شاید بدین معنا است که من مردم و ملت خود را نمی پسندم و این ملت کوچک اند و شاید مطالبی از این دست .

 

اگرچه کار متولیان عرصه فرهنگ باید بیش ازاین ها باشد ودربیان تاریخ سرزمین ایران زمین و حتی تاریخ مسلمان شدن مردم را بنویسند و یا از طریق رسانه های عمومی و سمینار ها و جلسات عمومی و یا تخصصی ؛ ذهن تاریخی مردم را افزایش دهند و تاریخ خودشان را بهتر بشناسند تا در آینده دچار کم بینی و عدم درک صحیح نشوند .

سخن در این باب بسیار است و نگارنده نه ادعایی در این تخصص ها دارد و نه پای خود را جای پای متولیان قرار داده است بلکه این سخنان ازاین باب  که عمومی و قابل بیان همگان است لذا قصد دارم تا با هم میهنمان خودم  قدری سخن گفته باشیم و بدانیم و از یکدیگرسوال کنیم که  جایگاهمان در کجای جهان است؟ و ایرانیان باید چگونه خود و فرهنگشان را به دنیا اعلام کنند. .

 همه جای ایران سرای من است      چه نیک و چه بد از برای من است

 

شعار همه ایرانیان است

ایرانی زنده است و حیات دارد ودین اسلام را موهبتی عظیم می داند و پایبند به اصول و عقاید دینی و ملی است و قدرآن را میداند وخاک ایران را سرمه چشم می کند و خداوند متعال را شکر می کند .

1389/9/7 5:37 بعد از ظهر

1. آیا کیفیت کاغذ خوب و با دوام است؟

2. آیا صحافی فرهنگ طوری هست که کتاب کاملاً گشوده شود؟

3. آیا مدخلها (بویژه مدخلهای طولانی) به خوبی صفحه آرایی شده اند؟

4. آیا فرهنگ واژه هایی را در خود دارد که به دنبال آنها هستید؟

(چند واژه را که برای شما مشکل آفرین بوده اند یادداشت کنید، و آنها را به عنوان معیار ارزیابی به کار برید.)

5. آیا موضوعات بین المللی لازم را به حد کفایت در بر دارد؟

6. آیا اطلاعات دایرة المعارفی را وارد کرده است؟

7. آیا تصاویری برای توضیح مفاهیم مشکل را در بر دارد؟

8. آیا تعاریف را می توان به آسانی باز یافت، و آیا تعاریف بر طبق اصول معقولی مرتب شده اند؟

9. آیا تعاریف را می توان به آسانی درک کرد. و آیا آنها مفید و کمک کارند (برای مثال، آیا از دور باطل اجتناب می کند. دور باطل آن است که اگر X به صورت Y تعریف شود، آن گاه Y نیز به صورت X تعریف شود.)؟

10. آیا شواهدی (مثالهایی از کاربرد زبانی) ارائه می دهد، و آیا این شواهد واقعی اند یا ساختگی؟

11. آیا راهنماییهایی در باره ی کاربرد عنصرهای زبانی ارائه می دهد؟

12. آیا مجموعه ی مناسبی از زمینه های کاربرد سبکی (برای نمونه رسمی، عامیانه، پزشکی، قدیمی) را به کار می گیرد؟

13. آیا اطلاعات ریشه شناسی را به دست می دهد؟

14. آیا راهنماییهایی را درباره ی این که کجا باید کلمه ای را با حروف بزرگ شروع کرد [در مورد زبانهایی مثل انگلیسی، فرانسوی، آلمانی]، گونه های املایی، و این که مرزهجا در کجا واقع می شود (خط تیره / hyphen را در کجا باید قرار داد) ارائه می کند؟

15. آیا گونه های تلفظی را به دست می دهد، و آیا خواندن الفبای آوانگاری آن آسان است؟

16. آیا اصطلاحات، ترکیبات، ضرب المثلها و جز آن را در خود گنجانده است؟

17. آیا فهرستی از مترادفها و متضادها را شامل می شود؟

18. آیا ارجاعات متقابل مفید و کمک کاری را به واژه های دیگر با معانی مربوط به دست می دهد؟

19. آیا اطلاعاتی درباره ی اجزای کلام، پایانه های صرفی / inflectional endings، و دیگر ویژگیهای دستوری مرتبط را به دست می دهد؟

20. آیا پیوستهای مفیدی (مانند اختصارات، اوزان و مقیاسها) وجود دارد؟

1389/9/6 10:1 صبح

زندگی بدون امام زمان (عج) یعنی ..........

قرآن بدون امام زمان (علیه السلام) == کاغذ سفید صحافی شده

اسلام بدون امام زمان (علیه السلام) == تکیه به  کفر و کفر پرستی

حج بدون امام زمان (علیه السلام) == راه پیمایی

جهاد بدون امام زمان (علیه السلام) == غارت و وحشی گری

حکومت بدون امام زمان (علیه السلام) == در نهایت نگون بختی زیستن

عقل بدون امام زمان (علیه السلام) == بد تر از هر گونه حماقت

زندگی بدون امام زمان (علیه السلام) == درک اسفل دوزخ

ایمان به خدا بدون امام زمان (علیه السلام) == ایمان به اوهام و اصنام خیالی

پرستش خدا بدون امام زمان (علیه السلام) == وهم پرستی و بی چراغ هدایت

*********

آن خداپرست و مسلمان و عابد و زاهد و مجاهد و ساجد و راکع و متدین که به امام زمان (علیه السلام) اعتقاد نداشته باشد == حاجی راه شیطان رجیم است !!!

.......

چه انتظار عجیبی

تودر میان منتظرانی ،عزیز من چه غریبی

عجیب ترآنکه  که نبودنت شده عادت

نه کوششی نه وفایی فقط نشستیم و گفتیم

خدا کند که بیایی ؛  خدا کند که بیایی

منبع : تنها وبلاگ شهیدان زنده

دسته ها : دین و مذهب
1389/9/2 2:41 بعد از ظهر

جملات کوتاه از مردی بزرگ

دکتر شریعتی

اگر بخواهند از پیغمبر اسلام مجسمه ایی بریزند ، باید در یک دستش کتاب باشد و در دست دیگرش شمشیر

***

خدا برای تنهایی اش آدم را آفرید .

***

ایمان زاییده ی ایدئولوژی ارزش دارد ، نه ایمان ارثی یا تقلیدی .

***

عشق می تواند جانشین همه نداشتن ها شود .

***

چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن و چه بدبختی آزار دهنده ای است تنها خوش بخت بودن .

***

وقتی که بود نمی دیدم . وقتی می خواند ، نمی شنیدم... وقتی دیدم که نبود... وقتی شنیدم که نخواند ... !

***

تنها دو جا است که هرکسی خودش است، بستر مرگ و سلول زندان .

***

هیچ گاه تنهایی و کتاب و قلم ، این سه روح و سه زندگی و سه دنیای مرا کسی از من نخواهد گرفت ... دیگر چه میخواهم ؟ آزادی چهارمین بود که به آن نرسیدم و آن را از من گرفتند .

***

هر کس به میزانی که به تنهایی نیاز دارد ، عظمت دارد و بی نیاز تر است .

***

من تنهایی را از آزادی بیش تر دوست دارم .

***

 بد دردی است در انبوه خلق ، تنها بودن و در وطن خویش ، رنج غربت کشیدن.

***

وقتی یک روح از سطح زمان خویش بیش تر اوج می گیرد و از ظرف تحمل مردم زمان ، بیشتر رشد می کند ، تنها می شود.

***

من از میان همه ی نعمت های این جهان، آن چه را برگزیده ام و دوست می دارم، تنهایی است.

***

آدم ها همچون کوه ها همگی با همند و تنهایند .

***

در تمام عمرم جز تنهایی و تفکر و غم و عشق ، سرگرمی ای نداشته ام .

***

اگر تنها ترین تنها شوم، باز خدا هست . او جانشین همه ی نداشتن هاست .

***

من از سقف و نظم و تکرار گریزانم و سعادت خانوادگی تنها بر این سه پایه استوار است!!

***

تو هرچه می خواهی باشی باش ، اما ... آدم باش !!!

***

چقدر نشنیدن ها و نشناختن ها و نفهمیدن ها است که به این مردم ، آسایش و خوش بختی بخشیده است !!!

***

دنیا به اندازه ای که مرا برای همیشه پر کند، ندارد .

***

مقلدها همیشه از اصل شان بیش تر افراط می کنند.

***

هر کس مظلوم است ، خودش ظالم را یاری کرده است .

***

همه بشرند ، اما بعضی ها انسان اند.

***

همیشه از آن جاهایی که غالباً هیچ کس انتظار بعثت یک روح، یک استعداد و یک نبوغ را ندارد، کسی می آمده و کاری میکرده و مسیر تاریخ را تغییر می داده .

***

در مملکتی که فقط دولت حق حرف زدن دارد، هیچ حرفی را باور نکنید .

***

سرنوشت کار خودش را می کند و ما ابزار نا آگاه اوییم .

***

آنجا که سخن از حقیقت است ، بحث از واقعیت بی جاست .

***

دلهره زنده ماندن ، زندگی را از یاد میبرد .

***

هر کس آن چنان که در بیداری است ، خواب می بیند .

***

اگر پیاده هم شده سفر کن ، در ماندن می پوسی.

***

مگر نمی دانی بزرگ ترین دشمن آدمی فهم اوست؟ تا می توانی خر باش تا خوش باشی.

***

امروز گرسنگی فکر ، از گرسنگی نان فاجعه انگیزتر است .

***

پیش از آنکه بیندیشی تا چه بگویی؟ بیندیش که چه می گویم؟

***

برای خوشبخت بودن ، به هیچ چیز نیاز نیست جز به نفهمیدن !

***

آدم وقتی فقیر می شه ، خوبی هاش هم حقیر می شه .

***

آنها که می دانند چگونه باید مرد، می دانستند که چگونه باید زیست ؟

***

همه بدبختی های ما ناشی از این است که نسل کهنه ی ما به تحجر مبتلا است و نسل جدید به هیچ و پوچ .

***

هر گز از ظلم ننالیده ام واز خصم نهراسیده ام و از شکست نومید نشده ام ، اما از این کلمه شوم "مصلحت" ، دلم را سخت به درد آورده بود .

***

هیچ کس دنیا را آن چنان که هست نمی بیند، بلکه هر کس دنیا را آن چنان که خودش هست می بیند.

روحش شاد

منبع: تنها وبلاگ شهیدان زنده

دسته ها : سخن بزرگان
1389/9/2 2:34 بعد از ظهر

 

 حاصل عمرم سه سخن بیش نیست

                                      خام بدم

                                               پخته شدم

                                                          سوختم

دیوان کبیر*************************************

دسته ها : عارفانه ها
1389/9/1 4:42 بعد از ظهر

دشت جنون

در رثای کربلا

 

کربلا در خاک و خون

لاله ها در شط خون

دیده ها را می شکافد

تیغ خنجر ؛ خصم دون

در گلوگاه عطش ؛ لب تشنگان

همه جا شعله تیر؛ همه جا سینه صد پاره تن

تن صد پاره اسیر دل خاک

  گرمی عشق وجود

تب و تاب ملکوت

عاقبت ؛ این داستان اندر لحوف

حاصلش را خوانده ایم و خوانده اند و باز هم.....

همه جا دشت جنون

سروده شده : در تاریخ 29 آبان 1389

1389/8/30 12:40 صبح

منسوب به شمس تبریزی

 من؛ گنگ خواب دیده و خلقی تمام کر

من  عاجزم ز گفتن و  خلق از شنید نش

شمس تبریزی

 

عرصه سخن ؛ بس تنگ است ! عرصه معنی فراخ

از سخن پیش تر آ ؛ تا فراخی بینی و عرصه بینی

 

سعدی

صاحبدلی به مدرسه آمد ؛ زخانگاه

بشکست عهد صحبت اهل طریق را

گفتم :میان عابد و عالم ؛ چه فرق بود؟

تا اختیار کردی از آن این فریق را

گفت : آن گلیم خویش به در می برد زموج

وین جهد می کند که بگیرد غریق را

 

جنید بغدادی

 

جنید را گفتند :

اکنون چرا سماع نمی کنی؟

گفت : ......با که سماع کنم؟!

گفتند از برای خود بشنو!

گفت : .......از که بشنوم ؟!

 

عارفه:  رابعه عد ویه( فوت 135 هجری) در مناقب العارفین - افلاکی

 

گفت : میروم آتش در بهشت زنم ! و آب بر دوزخ ریزم !

تا این هر دو حجاب رهزن ؛ از میانه برخیزند و مقصد معین شود .

و بندگان خدا ؛ خدا را ؛ بی غرض رجا و علت خوف ؛ خدمت کنند

مولانا

 

اشتباهی هست لفظی در میان

لیک خود کو آسمان کو ریسمان

خود کجا کو آسمان کو ریسمان

می نگیرد مغز ما این داستان

حافظ

جریده رو که گذر گاه عافیت تنگ است

 

جلال الممالک

جدائی تا نیفتد دوست قدر دوست کی داند

شکسته استخوان داند بهاء مومیایی را

حافظ

در بساط نکته دانان خود فروشی شرط نیست

دسته ها : عارفانه ها
1389/8/30 11:58 صبح
X